کاش تو پستام برام کامنت میزاشتی
از اولشم میگفتی که دوسم نداشتی
چی شد! تاحرف لایک شد
یهو نتت قطع شد!
کاش تو پستام برام کامنت میزاشتی
از اولشم میگفتی که دوسم نداشتی
چی شد! تاحرف لایک شد
یهو نتت قطع شد!
پیشگفتار اندر احوالات رستم پس از فتح دودآباد
چنین گفت رستم به اسفندیار / برو منقل و وافورم را بیار
که درد خماری مرا کُشت، کُشت / یلان را زمین زد بسی پشت، کُشت
چو باب مبارک مه باز کرد / فلک قصه ا ی دیگر آغاز کرد
قصه ی رستم و دیو دو پا / دو بال یه سر،دم در هوا
چنین گفت رستــــــــــم به اسفــــندیار / که خــــــــیری ندیــد م من از کارزار
زکشــــــــــتی گرفتن نـــــدارم بجــــز / کمـــــــــــردرد و چندین مدل آرتروز
کنون رزم جومونگ و رستم شنو / دگرها شنیدستی این هم شنو
به رستم چنین گفت اون جومونگ! / ندارم ز امثال تو هیچ باک
داد مجنون بهر لیلی یک ایمیل / گفت ای از هجر تو اشکم چو سیل
ای به قربان قد و بالای تو / من فدای قامت رعنای تو
یک شبی لیلی دلش آمد به درد / عاشق بیچاره را احضار کرد
گفت : اول یک طبیبی کن خبر / بعد از ان هم انچه میگویم بخر
پیامک زد شبی لیلی به مجنون / که هر وقت آمدی از خانه بیرون بیاور مدرک تحصیلی ات را / گواهی نامه ی پی اچ دی ات را
یه روز غضنفر داشته از چشمه آب میخورده.
یه رهگذر از اونجا رد میشده میگه:اینطوری آب نخور!عقلت کم میشه!
غضنفر میگه:عقل؟عقل دیگه چیه؟
رهگذر میگه :هیچی . آبتو بخور.
به جونه مادرم نظر میذارم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
حالا که قسم خوردی دیگه باید نظر بذاری...
پس حالا:
فلسفه
معلم فلسفه یک صندلی وسط کلاس گذاشت و به شاگردان خود گفت مقاله ای بنویسید که ثابت کند این صندلی وجود ندارد!
یکی از شاگردان دو کلمه نوشت و ورقه را گذاشت روی میزش.
بعد از تصحیح ورقه ها او بهترین نمره را گرفت!
میدانید چه نوشته بود؟
واعـظـان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند