لیلی امروزی
چهارشنبه, ۱۲ شهریور ۱۳۹۳، ۰۳:۳۴ ب.ظ
یک شبی لیلی دلش آمد به درد / عاشق بیچاره را احضار کرد
گفت : اول یک طبیبی کن خبر / بعد از ان هم انچه میگویم بخر
داد دستش صورتی با لابلند / نام اشیائی بر ان بنوشته چند
گفت : باید سکه های ناب ناب / بهرم اری تا غروب افتاب
یک النگوی طلا یک سینه ریز / طوق مروارید و گردنبند نیز
دستبندم از برلیان می خری / با دو گردنبند و سه انگشتری
ساعت بسیار زیبا از طلا / زود بهر من بخر ای ناقلا
دستکش با کیف و کفش وروسری / کن فراهم تانخوردی تو سری
در سر راهت بخر یک کادیلاک / بهر لب رژ بهر ناخون نیز لاک
عطر پاریس از برایم کن ردیف / مانتوی اعلا به رنگ کفش وکیف
خواهی ارباشم همیشه من زنت / تا ابد گردم وبال گردنت
کاخ در لندن بخر از بهر من / با گل و گلدان استخر و چمن
بابت مهریه ده میلیون دلار / زود کن اماده و آن را بیاور
۹۳/۰۶/۱۲